قالب پرشین بلاگ


قاب زیبای پنجره
اگر به خانه ی من امدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از ان به ازدحام کوچه ی خوشبختی بنگرم...
نويسندگان
آخرين مطالب

گفتند
شعر های من
جوشش دریاست
خروش رود

بی شک
کمی بالاتر
به چشمه ای می رسند
که تو هستی.

شاعر : گروس عبدالملکیان

[ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, ] [ 10:11 ] [ Emily&fa ]

 

هر چند امیدی به وصال تو ندارم
یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم

 

ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی
در آینه ی چشم زلال تو ندارم

 

می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی
جز

عشق جوابی به سوال تو ندارم

 

ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی
جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم

 

از خویش گریزانم و سوی تو شتابان
با این همه راهی به وصال تو ندارم

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی

[ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, ] [ 9:51 ] [ Emily&fa ]

 

دین راهگشا بود و تو گمگشتۀ دینی
تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی

 

آهو نگران است، بزن تیر خطا را
صیاد دل از کف شده! تا کی به کمینی؟

 

 

این قدر میاندیش به دریا شدن ای رود
هر جا بروی باز گرفتار زمینی

 

مهتاب به خورشید نظر کرد و درخشید
هر وقت شدی آینه، کافی‌ست ببینی

ای عقل بپرهیز و مگو

عشق چنان است
ای عشق کجایی که ببینند چنینی

 

هم هیزم سنگین سری دوزخیانی
هم باغ سبک‌سایۀ فردوس برینی

 

ای عشق! چه در شرح تو جز «عشق» بگوییم
در ساده‌ترین شکلی و پیچیده‌ترینی

شاعر: فاضل نظری

[ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, ] [ 9:41 ] [ Emily&fa ]

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است

ادامه.....


ادامه مطلب
[ شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, ] [ 9:36 ] [ Emily&fa ]


تولد انسان روشن شدن کبریتی است و مرگش خاموشی آن! بنگر در این فاصله چه کردی؟!! گرما بخشیدی...؟! یا سوزاندی...؟!!

[ پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, ] [ 13:42 ] [ Emily&fa ]

طرف ِ ما شب نیست
صدا با سکوت آشتی نمی‌کند
کلمات انتظار می‌کشند

من با تو تنها نیستم، هیچ‌کس با هیچ‌کس تنها نیست
شب از ستاره‌ها تنهاتر است...

طرف ِ ما شب نیست

خشم ِ کوچه در مُشت ِ توست
در لبان ِ تو، شعر ِ روشن صیقل می‌خورد
من تو را دوست می‌دارم، و شب از ظلمت ِ خود وحشت می‌کند

[ پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:, ] [ 9:23 ] [ Emily&fa ]

 

رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت 

راهی بجز گریز برایم نمانده بود

 

این عشق آتشین پر از درد بی امید 

در وادی گناه و جنونم کشانده بود


رفتم که داغ بوسه ی پر حسرت تو را

با اشک های دیده ز لب شستشو دهم

رفتم که نا تمام بمانم در این سرود

رفتم که با نگفته به خود آبرو دهم

 

رفتم مگو ، مگو ، که چرا رفت ، ننگ بود

رفتم ، که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم

در لابلای دامن شبرنگ زندگی

رفتم ، که در سیاهی یک گور بی نشان

فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی

 

ادامه.............

 

 


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, ] [ 15:46 ] [ Emily&fa ]

اسیر
تو را می خواهم و دانم که هرگز
به کام دل در آغوشت نگیرم
تویی آن آسمالن صاف و روشن
من این کنج قفس مرغی اسیرم
ز پشت میله های سرد تیره
نگاه حسرتم حیران به رویت
در این فکرم که دستی پیش اید
و من ناگه گشایم پر به سویت
در این فکرم که در یک لحظه غفلت
از این زندان خاموش پر بگیرم
به چشم مرد زندانبان بخندم
کنارت زندگی از سر بگیرم
در این فکرم من و دانم که هرگز
مرا یارای رفتن زین قفس نیست
اگر هم مرد زندانبان بخواهد
دگر از بهر پروازم نفس نیست
ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می اید به سویم
اگر ای آسمان خواهم که یک روز
از این زندان خامش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر که من مرغی اسیرم
من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را

[ سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, ] [ 23:48 ] [ Emily&fa ]

 

شعله رمیده
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا ننگرد درون دو چشمانش
تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پریشانش
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت و تنهای
ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش
او شعله رمیده خورشید است
بیهوده می دوید به دنبالش
او غنچه شکفته مهتابست
باید که موج نور بیفشاند
بر سبزه زار شب زده چشمی
کاو را بخوابگاه گنه خواند
باید که عطر بوسه خاموشش
با ناله های شوق بیآمیزد
در گیسوان آن زن افسونگر
دیوانه وار عشق و هوس ریزد
باید شراب بوسه بیاشامد
ازساغر لبان فریبای
مستانه سر گذارد و آرامد
بر تکیه گاه سینه زیبایی
ای آرزوی تشنه به گرد او
بیهوده تار عمر چه می بندی
روزی رسد که خسته و وامانده
بر این تلاش بیهده می خندی
آتش زنم به خرمن امیدت
با شعله های حسرت و نکامی
ای قلب فتنه جوی گنه کرده
شاید دمی ز فتنه بیارامی
می بندمت به بند گران غم
تا سوی او دگر نکنی پرواز
ای مرغ دل که خسته و بی تابی
دمساز باش با غم او ‚ دمساز

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, ] [ 23:45 ] [ Emily&fa ]

رمیده
نمی دانم چه می خواهم خدا یا
به دنبال چه می گردم شب و روز
چه می جوید نگاه خسته من
چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشنایان میگریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها
به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم ویکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حقارت
بدامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند
برویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آن دم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بد نام گفتند
دل من ای دل دیوانه من
که می سوزی از این بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست غیر فریاد
خدا را بس کن این دیوانگی ها

[ سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, ] [ 23:42 ] [ Emily&fa ]

« دوستت دارم » را

من دلاویزترین شعر جهان یافته ام

این گل سرخ من است.

دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق

که بری خانه دشمن

که فشانی بر دوست،

 

ادامه.....


ادامه مطلب
[ یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, ] [ 21:9 ] [ Emily&fa ]
2 نظر
 
سهراب سپهری
 

شب آرامی بود

 

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

 

زندگی یعنی چه؟

 

مادرم سینی چایی در دست

 

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

ادامه.....

ادامه مطلب
[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, ] [ 18:22 ] [ Emily&fa ]

زیباترین قسمی را که شنیده و خوانده ام از سهراب سپهری بود

نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی…
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…
لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز

[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, ] [ 18:7 ] [ Emily&fa ]
1 نظر


گرگ هاری شده ام
هرزه پوی و دله دو
شب درین دشت زمستان زده ی بی همه چیز
می دوم ، برده ز هر باد گرو
چشمهایم چو دو کانون شرار
صف تاریکی شب را شکند
همه بی رحمی و فرمان فرار
گرگ هاری شده ام ، خون مرا ظلمت زهر
کرده چون شعله ی چشم تو سیاه
تو چه آسوده و بی باک خزامی به برم
آه ، می ترسم ، آه
آه ، می ترسم از آن لحظه ی پر لذت و شوق
که تو خود را نگری

ادامه.....


ادامه مطلب
[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, ] [ 18:0 ] [ Emily&fa ]

ديروز به ياد تو و آن عشق دل انگيز
بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم
در آئينه بر صورت خود خيره شدم باز
بند از سر گيسويم آهسته گشودم

ادامه....


ادامه مطلب
[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, ] [ 17:43 ] [ Emily&fa ]

دخترك خنده كنان گفت كه چيست
راز اين حلقه زر
راز اين حلقه كه انگشت مرا
اين چنين تنگ گرفته است به بر

راز اين حلقه كه در چهره او
اينهمه تابش و رخشندگي است
مرد حيران شد و گفت:
حلقه خوشبختي است، حلقه زندگي است


ادامه...


ادامه مطلب
[ یک شنبه 18 دی 1390برچسب:, ] [ 17:41 ] [ Emily&fa ]

می گوید:

کلمات گاهی بار معنایی خود را از دست می دهند

این روزها "دوستت دارم" ها

دیگر قلب کسی را به تپش وا نمی‏دارد

و گونه کسی را سرخ نمی‏کند

می گویم:

مشکل از دوست داشتن نیست

مشکل از تکرار است...

[ شنبه 17 دی 1390برچسب:, ] [ 18:57 ] [ Emily&fa ]
1 نظر

در زندگیت به کسی اعتــــماد کن ، که به او ایمــــان داری نه احســاس . . .



 

 

[ جمعه 16 دی 1390برچسب:, ] [ 23:33 ] [ Emily&fa ]

 ترا چون آرامش خواب پرستو دوست می دارم
تراچون بارش باران , زهرسو دوست می دارم

ترا چون گریه های بی بهانه
تراچون جاده های بی نشانه
تراچون نرم نرمک اشک بهاران
... ترا چون رقص گل در دشت ودامان دوست می دارم
ترادرخلوت سردنهانی
ترا درباوراندیشه های ارغوانی
تراچون عطر گل درسینه شب
تراچون ماه نور درماه نخشب دوست می دارم
تراچون بال پرواز
تراچون نغمه ساز
تراچون واژه هایی بی تفسیر
تراچون بازیهای تقدیر
تراچون جان شیرین دوست می دارم

 

[ پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:, ] [ 23:53 ] [ Emily&fa ]

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق

وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

 فاضل نظری

 

[ پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:, ] [ 17:50 ] [ Emily&fa ]

به دیدارم بیا هر شب ،

در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند دلم تنگ است.

بیا ای روشن ، ای روشن تر از لبخند شبم را روز کن

در زیر سرپوش سیاهیها دلم تنگ است. ....

ادامه....


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 15 دی 1390برچسب:, ] [ 17:38 ] [ Emily&fa ]

نظم عمومی بدنت را برهم زدم

بند چشمانت را هزار بار از اشک تـر کردم

زندانـیان دیگـرت را فـــراری دادم!

عاشق آشوب گر تو این جاست

مرا به انفرادی قلبت بینداز !!!

میلاد تهرانی"

[ چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:, ] [ 22:3 ] [ Emily&fa ]

تتکیه گاهم نيستي آرام جانم نيستي

مي وزد طوفان درد بادبانم نيستي!

نيستي هروقت محتاج توام

امشبي كه سخت محتاج توام

ادامه.................................


ادامه مطلب
[ چهار شنبه 14 دی 1390برچسب:, ] [ 21:58 ] [ Emily&fa ]

به چشمانت بیاموز

به چشمانت بیاموز

 که هر کس ارزش دیدن ندارد...
به دستانت بیاموز که هر گلی ارزش چیدن ندارد...

به قلبت بیاموز که هر کس کنج آن جای ندارد..

.
و بیاموز که آبی بودن عشق می خواهد.
آبی بودن عشق می خواهد 

 بودن عشق می خواهد

 

[ دو شنبه 12 دی 1390برچسب:, ] [ 17:55 ] [ Emily&fa ]

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است که در افسون گل سرخ شناور باشیم

پشت دانایی اردو بزنیم .

دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم

صبح ها وقتی خورشید ، در می آید متولد بشویم .

هیجان را پرواز دهیم

.................


ادامه مطلب
[ دو شنبه 12 دی 1390برچسب:, ] [ 17:46 ] [ Emily&fa ]
از پشت پنجره می بینمت

 

آرام و تاریک می آیی

با یک سبد ستاره

و با یک بلور ماه

احساس می کنم حالا که غمگینم

تو زودتر آمده ای

ای نارفیق شب ....

[ دو شنبه 12 دی 1390برچسب:, ] [ 17:34 ] [ Emily&fa ]

من از تو مي مردم

امّا تو زندگاني من بودي

تو با من مي رفتي

تو در من مي خواندي

وقتي كه من خيابانها را

بي هيچ مقصدي مي پيمودم

تو با من مي رفتي

تو در من مي خواندي

...............

ادامه شعر....


ادامه مطلب
[ سه شنبه 6 دی 1390برچسب:, ] [ 13:0 ] [ Emily&fa ]

میان تاریکی

ترا صدا کردم

سکوت بود و نسیم

که پرده را می برد

.......

ادامه......


ادامه مطلب
[ سه شنبه 6 دی 1390برچسب:, ] [ 12:53 ] [ Emily&fa ]

 

همه ي هستي من آيه ي تاريكي است

كه تو را در خود تكراركنان

به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد

من در اين آيه تو را آه كشيدم ، آه

من در اين آيه تو را

به درخت و آب و آتش پيوند زدم

...

ادامه شعر...

 


ادامه مطلب
[ سه شنبه 6 دی 1390برچسب:, ] [ 12:46 ] [ Emily&fa ]
فروغ فرخزاد


 

 

همه میدانند

همه میدانند

که من و تو از آن روزنهء سرد عبوس

باغ را دیدیم

و از آن شاخهء بازیگر دور از دست

سیب را چیدیم

همه میترسند

همه میترسند ، اما من وتو

به چراغ و آب و آینه پیوستیم

و نترسیدیم

 

 

 ............................

 


ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:, ] [ 9:40 ] [ Emily&fa ]
صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 8 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

########## هم موسم بهار طرب خیز بگــــــــــذ رد/ هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــــــــذ رد/ گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــــــا خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد
امکانات وب

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 109
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 128
بازدید ماه : 608
بازدید کل : 76224
تعداد مطالب : 452
تعداد نظرات : 89
تعداد آنلاین : 1





تبادل لینک

خرید بک لینک