قاب زیبای پنجره اگر به خانه ی من امدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از ان به ازدحام کوچه ی خوشبختی بنگرم...
| ||
|
اما نیمشبی من خواهم رفت؛ ادامه مطلب روزي كه ما دوباره براي كبوترهايمان دانه بريزيم . . . روزي كه ديگر درهاي خانه شان را نمي بندند قفل افسانه ئيست و قلب براي زندگي بس است. و من آن روز را انتظار مي كشم حتي روزي كه ديگر نباشم..... ادامه...... ادامه مطلب [ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:شاملو, ] [ 18:38 ] [ Emily&fa ]
شادي تو بي رحم است و بزرگوار،
اداامه..... ادامه مطلب [ جمعه 27 مرداد 1391برچسب:شاملو, ] [ 18:34 ] [ Emily&fa ]
صحبت از پژمردن یک برگ نیست ادامه.... ادامه مطلب [ پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:اشکی در گذرگاه تاریخ شاعر: فریدون مشیری, ] [ 17:25 ] [ Emily&fa ]
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
ادامه مطلب [ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:فریدون مشیری, ] [ 9:17 ] [ Emily&fa ]
معلم پای تخته داد می زد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گردپنهان بود ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق می زد ادامه...... ادامه مطلب [ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:شادروان خسرو گلسرخی, ] [ 9:2 ] [ Emily&fa ]
زیباترین شعرم، نثارت باد ای دوست
زیباترین شعرم، نثار تار مویت زیباترین شعرم، نثار رنگ چشمت زیباترین شعرم، نثار باغ رویت ♥ ادامه..... ادامه مطلب [ دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:مهدی سهیلی, ] [ 8:19 ] [ Emily&fa ]
درفراسوی مرزهای تن ات ترادوست می دارم.
[ یک شنبه 18 تير 1391برچسب:شاملو, ] [ 18:49 ] [ Emily&fa ]
ای دیریافته با تو سخن میگویم بهسان ِ ابر که با توفان بهسان ِ علف که با صحرا بهسان ِ باران که با دریا بهسان ِ پرنده که با بهار بهسان ِ درخت که با جنگل سخن میگوید ................دستت را به من بده دستهای تو با من آشناست ای دیر یافته با تو سخن میگویم بسان ابر که با توفان,بسان علف که با صحرا بسان باران که با دریا،بسان پرنده که با بهار بسان درخت که با جنگل سخن میگوید زیرا که من ریشه های تو را دریافتم زیرا که صدای من با صدای تو آشناست.... ادامه.....
ادامه مطلب [ شنبه 17 تير 1391برچسب:احمد شاملو, ] [ 21:59 ] [ Emily&fa ]
همه می پرسند : - « چیست در زمزمه ی مبهم آب؟ چیست در همهمه ی دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید، روی این آبی آرام بلند، که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال چیست در خلوت خاموش کبوترها؟ چیست در کوشش بی حاصل موج؟ چیست در خنده ی جام؟ ادامه....... ادامه مطلب [ شنبه 17 تير 1391برچسب:فریدون مشیری, ] [ 17:21 ] [ Emily&fa ]
ماهی همیشه تشنه ام در زلال لطف بیکران تو. میبرد مرا به هرکجا که میل اوست موج دیدگان مهربان تو
زیر بال مرغکان خنده هات زیر آفتاب داغ بوسه هات -ای زلال پاک-! جرعه جرعه جرعه می کشم تو را به کام خویش تا که پر شود تمام جان من ز تو! ای همیشه خوب! ای همیشه آشنا! هر طرف که می کنم نگاه تا همه کرانه های دور عطر و خنده و ترانه می کند شنا در میان بازوان تو! ماهی همیشه تشنه ام ای زلال تابناک! یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی ماهی تو جان سپرده روی خاک! [ شنبه 17 تير 1391برچسب:فریدون مشیری, ] [ 17:13 ] [ Emily&fa ]
با توام ای لنگر تسکین! ای تکانهای دل! ای آرامش ساحل! با توام ای نور! ای منشور! ای تمام طیفهای آفتابی! ای کبود ارغوانی! ای بنفشابی! با توام ای شور، ای دلشوره ی شیرین! با توام ای شادی غمگین! با توام ای غم! غم مبهم! ای نمی دانم! هرچه هستی باش! اما کاش... نه، جز اینم آرزویی نیست: هرچه هستی باش! اما باش......! [ شنبه 17 تير 1391برچسب:قیصرامین پور, ] [ 17:8 ] [ Emily&fa ]
ما در عصر احتمال به سر می بریم در عصر شک و شاید در عصر پیش بینی وضع هوا از هر طرف که باد بیاید در عصر قاطعیت تردید عصر جدید عصری که هیچ اصلی جز اصل احتمال، یقینی نیست اما من بی نام تو حتی یک لحظه احتمال ندارم چشمان تو عین الیقین من قطعیت نگاه تو دین من است من از تو ناگزیرم من بی نام نا گزیر تو می میرم...... [ شنبه 17 تير 1391برچسب:قیصرامین پور, ] [ 17:1 ] [ Emily&fa ]
دوشعر از قيصر امين پورمي خواستم شعري براي جنگ بگويم ديدم نمي شود ديگر قلم زبان دلم نيست گفتم : ادامه مطلب [ یک شنبه 11 تير 1391برچسب:قیصر امین پور, ] [ 22:29 ] [ Emily&fa ]
[ جمعه 2 تير 1391برچسب:قیصر امین پور, ] [ 8:34 ] [ Emily&fa ]
امروز تکیه گاه تو آغوش گرم من
فردا عصای خستگی ام شانه های تو در خاک هم دلم به هوای تو می تپد چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو ...........
این حال و عالمی که تو داری، برای من دار و ندار و جان و دل من برای تو ادامه....... ادامه مطلب [ جمعه 2 تير 1391برچسب:قیصر امین پور, ] [ 8:28 ] [ Emily&fa ]
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سروديم نم نم؛ تو را دوست دارم نه خطي، نه خالي نه؛ نه خواب وخيالي! من اي حس مبهم تو را دوست دارم سلامي صميمي تر از غم نديدم به اندازهء غم تو را دوست دارم بيا تا صدا از دل سنگ خيزد بگوييم با هم:تو رادوست دارم جهان يک دهان شد هماواز با ما: تو را دوست دارم، تو را دوست دارم................ [ جمعه 2 تير 1391برچسب:قیصر امین پور, ] [ 8:24 ] [ Emily&fa ]
به که باید دل داد ؟ ادامه.... ادامه مطلب صدا کن مرا ...
ادامه ادامه مطلب [ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:سهراب, ] [ 18:16 ] [ Emily&fa ]
تمام قصه همین بود ......... خانه ای ساخته ام .... او تو را می خواهد ادامه... ادامه مطلب [ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:سهراب, ] [ 18:12 ] [ Emily&fa ]
تو چای می نوشی. غافل از اینکه کسی اینجاست که به فنجان درون دست هایت هم حسادت می کند.......!!! [ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:گیلاس آبی, ] [ 9:59 ] [ Emily&fa ]
مهربانی و دلجویی هایت به کنار اما عزیز من..... یک قلب شکسته با چسب زخم خوب نمی شود..........!!
[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:گیلاس آبی, ] [ 9:54 ] [ Emily&fa ]
را ه ها بی وفا نیستد! این مسافرانند که گاهی فراموش می کنند اولین محل عزیمتشان را....!!!!!
[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:گیلاس آبی, ] [ 9:51 ] [ Emily&fa ]
ای شب از رؤیای تو رنگین شده ......
.... ادامه..... ادامه.......... ادامه مطلب آري آغاز دوست داشتن است ......
ادامه.............. ادامه مطلب [ سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:فروغ فرخزاد, ] [ 21:52 ] [ Emily&fa ]
من و تو با هم ادامه...... ادامه مطلب [ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:مسعود فردمنش, ] [ 20:54 ] [ Emily&fa ]
محبوبم ! اگر دلت تنگ شد اگر دلت گرفت اگر بوی بغض ات تورا کبود کرد به پیشم بیا.... محبوبم ! اگر دلت گرفت اگر نشانی ات را گم کردی اگر گم شدی در خودت به پیشم بیا.... محبوبم! اگر در بازی زندگی ویران شدی اگر دستانت به نشانه زندگی لرزید اگر گم شدی لا به لای هر آنچه بود و نبود به پیشم بیا.... محبوبم ! به پیشم بیا.... به پیشم بیا.... اما پیش از آنکه بمیرم......... رفتنت را دیدم...
تو به من خندیدی ... آتش برق نگاهت دل من آتش زد ... و مرا در پس یک بغض غریب ، در میان برهوتی تاریک... پشت یک خاطره سرد و تهی با دلی سنگ رهایم کردی . و تو... بی آنکه نگاهی بکنی، به دل خسته و آزرده ی من!! رفتنت را دیدم... تا به آنجا که نگاهم سو داشت. و تو در آخر این قصه ی تلخ محو شدی. باورم نیست که دیگررفتی... اشک من بدرقه راهت باد.... نگاه كن كه غم درون دیده ام ...... مرا بشوی با شراب موجها ادامه.... ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:فروغ فرخ زاد, ] [ 19:49 ] [ Emily&fa ]
[ سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:فروغ فرخ زاد, ] [ 19:37 ] [ Emily&fa ]
و این منم ..... ایمان بیاوریم شاید حقیقت آن دو دست جوان بود ، آن دو دست جوان ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد ... ادامه مطلب [ جمعه 18 فروردين 1391برچسب:فروغ فرخ زاد, ] [ 13:32 ] [ Emily&fa ]
حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود
من به آنان گفتم: آفتابی لب درگاه شماست كه اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد و به آنان گفتم: سنگ آرایش كوهستان نیست ... همچنانی كه فلز ، زیوری نیست به اندام كلنگ در كف دست زمین گوهر ناپیدایی است كه رسولان همه از تابش آن خیره شدند پی گوهر باشید ، لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید و من آنان را ، به صدای قدم پیک بشارت دادم و به نزدیکی روز ، و به افزایش رنگ به طنین گل سرخ ، پشت پرچین سخن های درشت... این شاخه نازک سرنوشت تحمل وزن هردوتایمان را نداشت...! بلاخره یک روز می شکست! شاید این تنها دلیلی بود که من دست هایم را ول کردم واز چشمهایت افتادم....!! درخت ها مرا به یاد تو می اندازند! آدم ها می آیند زیر سایه آرامش بخشت ات درد دل می کنند... می گریند... و زخمی یادگار بر قلبت می نهند و می روند....!!! [ سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:خسرو گلسرخی, ] [ 17:16 ] [ Emily&fa ]
تو سفر خواهی کرد با دو چشم مطمئن تر از نور با دو دست راستگوتر از همه ی آینه ها خواب دریای خزر را به شبِ چشمانت می بخشم ... موج ها . زیر پایت همه قایق هستند ماسه ها ، در قدمت می رقصند من تو را در همه ی آینه ها می بینم روبرو در خورشید پشتِ سر شب در ماه من تو را تا جایی خواهم برد که صدایی از جنگ و خبرهایی کذایی از ماه لحظه هامان را زایل نکند من تو را از همه آفاق جهان خواهم برد ... ادامه...... ادامه مطلب [ سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:خسرو گلسرخی, ] [ 17:2 ] [ Emily&fa ]
من آن شراب زده عاشقم ،
تو آن معشوق
که از صراحی چشمت مدام می نوشم "
بیا به پیش من ای دوست
- زمانه دشمن خوست ادامه.......................
ادامه مطلب [ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:" حمید مصدق ", ] [ 11:1 ] [ Emily&fa ]
بعد از تو من زنده ام گاهی گاهی به همین صبح و شام بی دلیل من زنده ام گاهی راه میروم بی هر منزلی که هست و حرف می زنم با خودم از سوال از چرا از چه طور من چه طور...؟! آن همه واژه آن همه وبا من چه طور زنده ام هنوز؟! بعداز تو من هنوز گاهی زنده ام به خواب به خانه به خیابان و خاموشم وآرام و بی فراق ام از بودن که یعنی چه و از نبودن که چرا!! ................ من هستم هنوز به اسم به شنیدن به احتمال به امید. ....................... من سالهاست که از اشتیاق تو در ملاقات مویه مرده ام. تگاه نکن که شاعرم هنوز این مرده من است ........ شاید ایستگاهی جایی لا به لای ازدحام بلکه اسمی اشاره ای علامتی شاید..! حالا بعد از آن حیرت همه گیر هنوز هم می خواهم به یادت بیاورم اما سالهاست که این دل بریده .......ساکت است.... [ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:سید علی صالحی, ] [ 10:14 ] [ Emily&fa ]
رفتار من عادی است دیشب برای اولین بار ادامه................ ادامه مطلب [ سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:از قیصر امین پور, ] [ 18:30 ] [ Emily&fa ]
من از ميان همهی شما [ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:سید علی صالحی, ] [ 22:30 ] [ Emily&fa ]
میترسم، مضطربم میآيی همسفرم شوی؟ [ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:سید علی صالحی, ] [ 22:26 ] [ Emily&fa ]
[ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:علی صالحی, ] [ 22:13 ] [ Emily&fa ]
در انتهای هر سفر
در ايينه
دار و ندار خويش را مرور می کنم
اين خاک تيره اين زيمن
پايوش پای خسته ام
اين سقف کوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خدای دل
در آخرين سفر
در ايينه به حز دو بيکرانه کران
به جز زمين و آسمان
چيزی نمانده است
گم گشته ام ‚ کجا نديده ای مرا..... ؟ [ یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:حسین پناهی, ] [ 22:2 ] [ Emily&fa ]
جا مانده است چيزی جايی که هيچ گاه ديگر هيچ چيز جايش را پر نخواهد کرد نه موهای سياه و نه دندانهای سفيد.......
خورشيد جاودانه می درخشد در مدار خويش مانيم که يا جای پای خود می نهيم و غروب می کنيم هر پسين اين روشنای خاطر آشوب در افق های تاريک دوردست نگاه ساده فريب کيست که همراه با زمين مرا به طلوعی دوباره می کشاند ؟ ای راز ای رمز ای همه روزهای عمر مرا اولين و آخرين........
[ شنبه 13 اسفند 1390برچسب:حسین پناهی, ] [ 21:10 ] [ Emily&fa ]
حق با تو بود می بايست می خوابيدم اما چيزی خوابم را آشفته کرده است
صحرا به صحرا و بهار به بهار دانه دانه بنفشه های وحشی را يک دسته می کردم عشق را چگونه می شود نوشت در گذر اين لحظات پرشتاب شبانه .... وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش ميدادم که در آن دلی می خواند من تو را او را کسی را دوست می دارم.......
ادامه مطلب [ شنبه 13 اسفند 1390برچسب:حسین پناهی, ] [ 21:5 ] [ Emily&fa ]
با تو
بی تو
همسفر سايه خويشم وبه سوی بی سوی تو می ايم معلومی چون ريگ مجهولی چون راز معلوم دلی و مجهول چشم من رنگ پيراهن دخترم را به گلهای ياد تو سپرده ام و کفشهای زنم را در راه تو از ياد برده ام ای همه من ککل زرتشت سايه بان مسيح به سردترين ها مرا به سردترين ها برسان
[ شنبه 13 اسفند 1390برچسب:حسین پناهی, ] [ 21:1 ] [ Emily&fa ]
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |