قاب زیبای پنجره اگر به خانه ی من امدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از ان به ازدحام کوچه ی خوشبختی بنگرم...
| ||
|
گرگ هاری شده ام هرزه پوی و دله دو . شب درین دشت زمستان زده ی بی همه چیز می دوم ، برده ز هر باد گرو چشمهایم چو دو کانون شرار صف تاریکی شب را شکند همه بی رحمی و فرمان فرار…
گرگ هاری شده ام! خون مرا ، ظلمت زهر کرده چون شعله ی چشم تو سیاه تو چه آسوده و بی باک خرامی به برم آه... ، می ترسم ، آه...
آه ، می ترسم از آن لحظه ی پر لذت و شوق که تو خود را نگری مانده نومید ز هر گونه دفاع زیر چنگ خشن وحشی و خونخوار منی پوپکم ! آهوکم! چه نشستی غافل؟ کز گزندم نرهی ، گرچه پرستار منی!
پس ازین دره ی ژرف جای خمیازه ی جادو شده ی غار سیاه پشت آن قله ی پوشیده ز برف نیست چیزی ، خبری ور تو را گفتم چیز دگری هست ، نبود جز فریب دگری.
من ازین غفلت معصوم تو ، ای شعله ی پاک بیشتر سوزم و دندان به جگر می فشرم
منشین با من! ، با من منشین! تو چه دانی که چه افسونگر و بی پا و سرم ؟؟؟
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟ یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز بر من افتد ، چه عذاب و ستمی ست؟
دردم این نیست ولی دردم این است که من بی تو دگر از جهان دورم و بی خویشتنم
پوپکم ! آهوکم! تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم!
مگرم سوی تو راهی باشد چون فروغ نگهت ورنه دیگر به چه کار آیم من بی تو ؟ چون مرده ی چشم سیهت
منشین اما با من ، منشین! تکیه بر من مکن! ، ای پرده ی طناز حریر! که شراری شده ام
پوپکم ! آهوکم! گرگ هاری شده ام !
اخوان ثالث نظرات شما عزیزان: [ یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:اخوان , ] [ 11:1 ] [ Emily&fa ]
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |